Translation from English part 1

سرانجام خانه را ديديم. يك خانه سفيد و مربعي شكل كه نسبت به ارتفاعش زيادي پهن بود و در وسط پشت بام يك گنبد مضحك كوچك داشت كه شبيه كلاه يك دلقك به نظر مي رسيد. آقاي راندل گفت: به چهار طبقه مسخره خوش آمديد. همه گفتند چي چي؟ راننده تاكسي نتوانست جلوي خنده اش را بگيرد. آقاي راندل دوباره گفت: چهار طبقه مسخره. برتا اعتراض كرد و گفت اما اينكه چهار طبقه نيست مگر اينكه اون برجك بالايي را هم حساب كني. آقاي راندل گفت: اصل موضوع همينه. اين خانه در سال 1871 توسط يك تاجر ثروتمند كه يك زن و چهارده بچه داشت ساخته شد. مي تواني تصور كني كه آنها به فضاي زيادي نياز داشتند، بنابراين هنگامي كه او اين تكه زمين را  خريد يك معمار را استخدام كرد تا براي او يك خانه چهار طبقه بسازد، سپس به همراه خانواده اش به خارج رفتند و خانه را به حال خودش رها كرد تا در نبود او ساخته شود. دو سال بعد كه خانواده برگشت متوجه شدند كه يك خانه سه طبقه در انتظار آنها است. هيچ كس نمي داند اين اشتباه تقصير چه كسي بود. اما اين مردك بيچاره(صاحب خانه) در زمان غيبتش متحمل خسارت زيادي در بورس اوراق بهادار شده بود و توانايي مالي براي ساختن طبقه چهارم را نداشت. بهترين كاري كه مي توانست انجام دهد اين بود كه آن برجك كوچك را بسازد تا سعي كرده باشد خانه را بلندتر كند. به هر حال همه آنها به طريقي در خانه جا شدند و از آن موقع تا حالا به آن چهار طبقه مسخره مي گويند.